کلانشهر نیویورک که همیشه پر از سر و صداست در فیلم تازه‌ایبه نام «یک مکان ساکت: روز اول» (در ادامه دو قسمت قبلی) به یک شهر ویران و کاملاً ساکت تبدیل می‌شود.

این چکیده داستانی است که نگاه فیلم «یک مکان ساکت: روز اول» ساخته مایکل سارنوسکی را از یک فیلم آخرالزمانی به یک فیلم استعاری تغییر می‌دهد. در فیلم بیش از داستان (که داستانی یک خطی است و می‌توان در یکی دو جمله خلاصه‌اش کرد) این شهر عظیم نیویورک است که اهمیت دارد. فیلم با یک نوشته درباره سر و صدا در نیویورک آغاز می‌شود، این که این کلانشهر در هر لحظه حدود نود دسی‌بل سر و صدا دارد، یعنی به اندازه یک جیغ بلند! به این معنی که ساکنان این شهر به طور دائم در حال شنیدن یک جیغ بلند هستند. تمام فیلم انگار به همین نوشته بازمی‌گردد، هم از جهت پرداختن به سر و صدا و هم جیغ بلندی که در میانه فیلم شخصیت‌های اصلی می‌کشند: در یک موقعیت تازه فراهم آمده، زمانی که غرش رعد و برق شنیده می‌شنود و حالا آنها می‌توانند همزمان جیغ بکشند.

فیلم از الگوی قسمت‌های قبلی استفاده می‌کند: موجوداتی از فضا به زمین حمله کرده‌اند و این موجودات فقط صدا را تشخیص می‌دهند. در نتیجه همه باید ساکت باشند تا این موجودات متوجه نشوند و آنها را مورد حمله قرار ندهند. این خود اساساً داستانی جذاب برای سینماست که یک چالش تصویری و صوتی را شکل می‌دهد، جایی که شخصیت‌پردازی از طریق دیالوگ‌های معمول غیرممکن می‌شود و فیلمساز می‌تواند تنها از طریق تصویر شخصیت‌هایش را معرفی کند و داستان را پیش ببرد.

پانزده دقیقه ابتدایی فیلم یک معرفی ساده است در جهت شناساندن یک زن بیمار که در آسایشگاهی دور از شهر زندگی می‌کند و مدت‌هاست از شهر نیویورک دور بوده. زمانی که او به همراه پرستار و سایر بیماران به نیویورک می‌رسند، حمله رخ می‌دهد و از اینجا تا انتها با بازی سکوت روبرو هستیم: شخصیت‌ها غالباً امکان حرف زدن ندارند. البته سازندگان فیلم از این چالش سینمایی در بخش‌هایی می‌گریزند و شخصیت‌ها گاه با استفاده از سر و صدای اطراف با هم حرف می‌زنند.

یکی از این صحنه‌ها زمانی است که این زن با مردی که در خیابان با او برخورد کرده به داخل خانه می‌آید. آنها با استفاده از صدای باران و غرش رعد با هم حرف می‌زنند. حرف‌های آنها کمک چندانی به شخصیت‌پردازی نمی‌کند و گاه حتی خسته کننده می‌شود، اما زمانی که آنها از صدای غرش آسمان استفاده می‌کنند تا با تمام وجود فریاد بزنند (چیزی که از آن منع شده‌اند و شدیداً به آن نیاز دارند، چون حتی زمان از دست دادن یک دوست نمی‌توانند گریه کنند)، یک صحنه جذاب در راستای دنیای فیلم اتفاق می‌افتد که هوشمندانه است.

اما تمام دیالوگ‌های مربوط به پیتزا و تلاش زن برای رسیدن به برشی از پیتزا در این وضعیت آخرالزمانی، ترفند ملودرام بی‌دلیلی است که نمی‌تواند در جهان فیلم معنا پیدا کند. توضیح دختر درباره خاطره خانوادگی‌اش درباره پیتزا هم نه تنها کمکی به ماجرا نمی‌کند، بلکه آن را بیش از پیش به سمت کلیشه‌ شدن هدایت می‌کند.

حضور گربه در تمام طول داستان و نامه انتهایی زن درباره این گربه هم بیش از آن که در دل ماجرا جا بیفتد، به یک عنصر نوستالژیک و ملودرام تبدیل می‌شود که جدای از روند اصلی داستان قرار می‌گیرد.

اما زمانی که تماشاگر فکر می‌کند حالا با قضیه پیانو و موسیقی، شخصیت‌های اصلی بر این موجودات فضایی غلبه خواهند کرد (آن طور که معمولاً در فیلم‌های این ژانر اتفاق می‌افتد)، سازندگان از تن دادن به کلیشه‌های معمول پرهیز می‌کنند و پایانی متفاوت را شکل می‌دهند. پایان فعلی فیلم ادامه‌ای بر نوشته‌های ابتدایی فیلم درباره سر و صدا در نیویورک است. یعنی پیش از آن که پایان داستان به شیوه ژانر برای سازندگان اهمیت داشته باشد، آنها با موضوع واقعی‌تری سر و کار دارند: ویرانی طبیعت و سر و صدایی که یکی از بزرگ‌ترین معضلات شهر نیویورک را شکل می‌دهد. به همین دلیل فیلم با نوعی طنز به موضوع آخرالزمانی‌اش نگاه می‌کند. یعنی روایت زمانی است که یک شهر بسیار پر هیاهو به اجبار ساکت می‌شود و به رغم فاجعه‌ای که رخ می‌دهد، به نظر می‌رسد این سکوت چیز بدی نیست. تصاویر هم به کمک صدا می‌آیند و شهر با جلوه‌های ویژه موفق، به تمامی ویران می‌شود و فیلمساز آنقدر بر این جلوه‌های ویژه متمرکز می‌شود که در طول فیلم تا پایان، بارها و بارها نیویورک ویران را در زاویه‌ها و نماهای مختلف قابل‌باوری می‌بینیم که با نماهای ابتدایی فیلم از عظمت شهر تفاوت دارد.

نمای پایانی فیلم برای تماشاگر غافلگیر کننده است. فیلم خوشبختانه از هر نوع پایان کلیشه‌ای پرهیز دارد. نه در پی از بین بردن مهاجمان است و نه ادامه قهرمان‌پروری. به موسیقی متوسل می‌شود اما این بار از زاویه‌ای متفاوت که در آن تنها نوید یک روز تازه را می‌دهد و خودش می‌شود عامل ویرانی.

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

خبر
سیاست با مراد ویسی
گزارش روز با مجتبا پورمحسن
خبرها

شنیداری

پادکست‌ها